راوی که ابو القاسم قشیری است میگوید:
یک سال در موسم حج وقتی کاروان به راه افتاد من نیز با آن ها رفتم و در وسط راه از قافله جدا شده و به صحرا زدم،ناگهان در وسط بیابان پیرزنی را دیدم که تنها و سرگردان است.
پیش رفته و از او پرسیدم تو کیستی ای زن؟
درجوابم این آیه قرآن را تلاوت کرد که:{بگو سلام،آنگاه خواهی فهمید}پس سلام کرده و پرسیدم:اینجا چه کار میکنی؟